ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
پرسید آن ولیّ خدا، این زمیـن کجاست گفتند سرزمین عَقْر، یکی گفت کربلاست آن کس که بُـد پـناه خـلایق در عـالـمین آن ملجاء عـظیم که محـبوب کـبریاست گـفـتـا پـنـاه می برم به خدا از بلا و غم در این زمین که مخزن اندوه و هم بلاست ایـنـجـا مـحـلّ ریـخـتـن خـون مـا بُــوَد یعنی به حجّ آخر ما، این زمین مناست اینجا شکستـه می شود ار حـرمـتم، ولی گردد پـناه شیـعه، که این وعدۀ خداست زینب گُشای محمل خود را در این زمین اینجا همان بهشت خدا، وعده گاه ماست زین خاک غم به همسر خود داده مصطفی می بویمش که بر دل جانم خوش آشناست زین سرمین بوی علی می رسد به جان آری هـنوز صوت دل آرام او بـجـاست ای کاش « سائلت» بدهد جان در این زمین هـرچـند نـامۀ عـمـلش از گـنه سیـاست |